گریه برحسین کن ،گریه اثر دارد+فیلم
تاریخ انتشار: ۳ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۳۱۴۵۴۹
به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما ،در گریه برای امام حسین علیه السلام رازی است که عاشقان حسین را پاک میکند و حسینی.
گریهای که سبک زندگی را تغییر میدهد
حضور قلب برای شرکت در عزاداریهای حسینی اهمیت دارد و گریهای که بر مصائب سیدالشهداء (ع) باشد اثر دارد.
تجلی و اثرگذاری این گریستن، تغییری است که در شخصیت افراد در نتیجه از بین رفتن آثار گناهان حاصل میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با فرا رسیدن ایام محرم و برپایی مجالس عزاداری سید و سالار شهیدان (ع)، یکی از مهمترین مسائل، تلاش برای همراهی توامان شور و شعور در منابر و مجالس است تا افراد با حضور در مجلس ذکر مصیبت اهل بیت (ع)، دستاوردهای معنوی و منشا اثر در زندگی را کسب کنند.
گریه برای امام حسین (ع) و حتی تظاهر به گریستن برای سید و سالار شهیدان (ع) مورد توصیه روایات و بزرگان است.
*مگر اسلام ما را از غمگساری نهی نکرده است پس چه سِری در این گریه نهفته است که تا این حد نسبت به آن تاکید میشود؟
در روایتی منتسب به پیامبر اکرم (ص) که در کتاب «عدة الداعی» نقل شده، آمده است خداوند در قلب بندهای که محبوباش باشد یک حالت حزن را قرار میدهد، یعنی فردی که محبوب خداست به طور طبیعی و عادی، تقریبا حالت حزن و اندوه را تَه قلب دارد، چون نگران است، نگران برای آینده بلند مدت خویش، چرا که آینده را بلند مدت و زندگی را طولانی میبیند در نتیجه این حزن و اندوه ناشی از نگرانی در قلبش نسبت به آینده وجود دارد.
اساسا میبینیم که در این فرمایش پیامبر (ص) رویکردی که نسبت به انسان از سوی نظام الهی وجود دارد به این صورت معرفی میشود که آدمی ضمن اینکه زندگیاش را با آرامش پیش میبرد و حتی با شادی و سرور هم همراه کند، در عمق وجودش باید نگرانی داشته باشد که مبادا خطاهایی او را دچار غفلت کند که بعد از آن غفلت سرانجامی برایش رقم بزند و بعد که چشم هایش را باز میکند، میبیند عمری طولانی بدون دستاورد داشته است.
نتیجه اینکه اگر انسان در اثر عواملی این حالت حزن را در وجودش ظاهر کند، میتواند آثار مثبتی داشته باشد به خلاف ماهیت غم و حزن که اساسا در فرهنگ ما ماهیتی ناپسند است چرا که با افسردگی و دلمردگی و مسایل روحی و روانی پیوند میخورد.
حزنی که در عزاداری امام حسین علیه السلام است تولید اثر میکند.
در حالی که بحث آن است که حزنی که اینجا در عزاداری حضرت اباعبدالله (ع) مطرح میشود، ماهیت منفی و ناپسند ندارد، چون تولید اثر میکند.
در روایت قبل که از رسول خدا (ص) مطرح شد، تاکید بر این بود که مسلمان به راحتی در دریای زندگی غرق نشده و با حساب و کتاب پیش میرود و همین مساله و حزن ناشی از عاقبت اندیشی باعث میشود که او روی حرفها و تصمیمهایی که در زندگی میگیرد، دقیقتر عمل کند.
پس حزنی که در نظام هستی نسبت به مساله عاشورا وجود دارد کاملا متفاوت است، ما حزن و گریستن جز عاشورا و برای امام حسین (ع) را نمیپسندیم.
*چه عاملی این گریستن بر مصائب سیدالشهداء (ع) را تجلی بخشیده و آثارش را مثبت میکند؟
بسیار پیش آمده که ممکن است در مجالس عزاداری و ذکر مصائب حضرت اباعبدالله (ع) باشیم، اما عامل اصلی غمگساری مان، مشکلات شخصی یا مشکلات خانوادگی و اجتماعی باشد، بر چنین گریستنی آثاری مترتب نیست.
منظور ما از گریه برای حضرت (ع) آن است که عزادار حسینی بگرید به خاطر آن آزار و زیانی که دشمنان به امام (ع) وارد کردند.
این اشک است که اثر دارد
راز تاثیرگذاری سوگواری برای سیدالشهدا (ع) در زندگی ابعاد مختلفی دارد. در واقع خود این غمگساری برای امام حسین (ع)، تاثیر منفی زدایی از عملکرد منفی انسان دارد، عملکردی که بعضا ممکن است روی اطرافیان نیز تاثیرگذار باشد.
یکی از دلایلی که خداوند این غمگساری را مورد توجه و تاکید قرار داده و حتی آن قدر به آن بها میدهد و میگوید که اگر حتی هفتهای یک روز، این غمگساری را داشته باشید باز هم آن آثار مثبت را به شما میدهیم، آن است که امام معصوم، برای انسان از خداوند طلب آثارزدایی گناهان را میکند و چون دعای امام به طور ۱۰۰ درصد مستجاب میشود، این منفی زدایی و به تعبیری از بین رفتن آثار گناهان در شخصیت انسان تحقق مییابد.
پس تجلی و اثرگذاری این گریستن، تغییری است که در شخصیت افراد در نتیجه از بین رفتن آثار گناهان حاصل میشود. البته در این میان، مساله دیگری هم وجود دارد، افرادی که زیاد اهل غم و گریه هستند حسابشان با عزاداران حسینی جدا است.
عامل گریه برای امام حسین (ع)، حقیقت مطلق در نظام هستی است یعنی مصیبتی بزرگ که بر امام معصوم روا شده و آن مصیبت ما را عزادار میکند.
*آیا گریستن بر سیدالشهدا (ع) مقدمهچینی میخواهد، به بیان دیگر آمادگی قبلی نیاز دارد؟
در موارد متعدد تصریح شده بدون آمادگی قبلی نمیتوان از مجالس عزای حسینی بهره برد، به تعبیر دیگر اگر با رفتارهای منفی در جلسه عزا وارد شویم و بنای ترک آن را هم نداشته باشیم، این مجلس برای ما سودی ندارد.
میگوییم قلبی به درد میآید که با امام حسین (ع) ارتباط و پیوندی دارد. اگر قلبی به دلیل رفتارهای ناسالم پیوندش را با امام از دست بدهد در مجلس عزاداری امام حسین (ع) هرچه قدر هم حضور یابد به خاطر مصیبت حضرت (ع) اشک نمیریزد. ما معمولا برای ورود به حرم امامان معصوم (ع) به زائر توصیه میکنیم وقتی میخواهید وارد حرم شوید، از امام (ع) اجازه بگیرید، بعد زائر سوال میکند که از کجا بفهمم به من اجازه داده شده وارد شوم یا نه؟
در پاسخ باید گفت: نشانه اذن زیارت توسط امام معصوم (ع) آن است که وقتی پشت درب صحن میایستید و شروع به تضرع و التماس میکنید، اگر قلبتان شکست و چشم آماده گریستن شد، بدانید که امام به شما اجازه داده است.
مکرر پیش آمده که زائر مراجعه کرده و گفته هر کاری کردم دلم نشکست، اما تا مشکلات شخصی را به یاد آوردم، گریه کردم.
این فریبی است که خود را میزبانش میکنیم.
عملی است جز عزای حسینی. این اشک طبیعتا تولید اثر نمیکند. عزای واقعی مقدماتی نیاز دارد از جمله اینکه شخصیت فرد از سلامت نسبی برخوردار باشد. شخصی که خود ذاکر اهل بیت (ع) بود، نقل میکرد شبی به سمت منزلم روانه بودم و دیدم فردی که همه او را میشناختند در حالی که مست بود به من گفت بیا و برایم روضه بخوان، من هرچه تلاش کردم نشد او را رد کنم و زیربار نمیرفت، مرا به اتاقکی برد و من با خود گفتم بهانه میگیرم شاید مرا معاف کرد، گفتم منبر نباشد، نمیخوانم، آن مرد خودش چهار دست و پا نشست و گفت من منبر تو!
به هر حال ذاکر اهل بیت شروع به خواندن ذکر مصیبت امام حسین (ع) کرد و آن مرد گویی به عالم دیگری رفت.
بیشتر بخوانید:سعادت خانوادهها در گرو زنده نگه داشتن فرهنگ امام حسین (ع)
بعد از مدتها که دوباره آن شخص را دیده بود، میگفت به کلی تغییر کرده بود.
از آن مرد سوال کردم که چه شد؟ گفت: آن روز که برایم روضه میخواندی خودم را در جهنم میدیدم و یک آن به معنای واقعی کلمه توبه کردم. این چنین شرایطی هست که فرد شاید وضعیت مناسبی نداشته باشد، اما واقعا دگرگون شود آن هم به دلیل تصمیمی که از اعماق وجودش میگیرد.
حجت الاسلام نظافت و اهمیت عزاداری برای امام حسین علیه السلام
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی
منبع: شبستان
منبع: خبرگزاری صدا و سیما
کلیدواژه: محرم 1402 برای امام حسین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.iribnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری صدا و سیما» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۳۱۴۵۴۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
میترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!
من «ربا» هستم. تا حالا پنج بار در جنگ آواره شدهام. از «بیت حانون» تا «تل الزعتر» تا اردوگاه «جبالیا» و بعد «دیر البلح» که دو بار آنجا جابهجا شدیم. آخرین بار هم «رفح». - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «ربا حسان» از زنان مقاوم فلسطینی است که از اوضاع و آنچه امروز در غزه می گذرد نوشته است. او می گوید چند بار دیگر آواره گی از سرزمینش را تجربه کرده اما این بار از تجربه آخر خود که توسط اسماء خواجه زاده به فارسی ترجمه شده، چنین روایت می کند:
من «ربا» هستم. تا حالا پنج بار در جنگ آواره شدهام. از «بیت حانون» تا «تل الزعتر» تا اردوگاه «جبالیا» و بعد «دیر البلح» که دو بار آنجا جابهجا شدیم. آخرین بار هم «رفح».
من با هربار آوارگی مقداری از اشتیاقم به زندگی را از دست میدادم. از جمع کردن خودم در مکانها خسته شدم. یادم میآید در دیر البلح، وقتی داشتیم جابهجا میشدیم وسط راه ایستادم؛ دلم میخواست به طرف خانه خودمان بروم نه به سمت پناهگاه. مرگ برایم اهمیتی ندارد. آیا زندگی ارزش اینهمه ماجرا برای نجات پیدا کردن را دارد؟ در ذهنم جمله مولایمان علی تکرار میشد: «این دنیای شما نزد من از آب بینی بز بیارزشتر است.»
درخواست عربستان بر ایجاد گذرگاه امن برای کمک به غزهجنگ اینجا، یک جنگ نیست بلکه چندین جنگ است. جنگهای آب و غذا و جابهجایی و حتی سرما. بدنم را به غذای کم عادت داده بودم و حتی اگر در روز یک لقمه غذا میخوردم تأثیری روی من نداشت اما سختترین موضوع، کمبود آب بود. روزی که با هشت نفر از اعضای خانوادهام به جبالیا آواره شدیم، باید فقط دو لیتر آب استفاده میکردیم!
این دو لیتر آب هم برای نوشیدن بود هم رفتن به توالت. من روزی یک بار آب میخوردم تا مجبور نباشم بروم توالت، و سهمم از آب نوشیدنی را برای وضو نگه میداشتم، که آن را هم بعدها تیمم میکردم.
ما در جنگ همهچیز را بازیافت میکنیم. مثلا تفالۀ قهوه را نگه میداریم و مقداری آب به آن اضافه میکنیم و میگذاریم دو روز بماند و تخمیر شود. بعد دوباره آن را میجوشانیم و میخوریم. آبِ شستن لباسها و مایع ظرفشویی را نگه میداریم تا دوباره در توالت ـ خدا عزتتان بدهد ـ
استفاده کنیم. پاکتهای پنیر و لیوانهای مقوایی را نگه میداریم تا بسوزانیم و رویش آتشش غذا درست کنیم. بطریهای شامپو و صابون را نگه میداریم تا داخلشان آب بریزیم و به جای شلنگ استفاده کنیم. یا از بقچه لباسها به جای متکا و از در مربا به جای بشقاب استفاده میکنیم. پردۀ درمانگاه را بهعنوان روانداز استفاده کردیم و بعدا وقتی به ما روانداز دادند از پرده ها، خیمه درست کردیم.
دنیا اینگونه و به بیرحمانهترین شکل ممکن زهد را به ما یاد داد.
کمدی سیاه در جنگ؟ چقدر پیش میآید که به یک دلیل هم میخندم و هم گریه میکنم. در ابتدای بحران آب در شمال، خیلی گریه کردم. مادرم با لبخندی بر لب گفت اشکهایم برای شستن صورتم بس است و باید آب را برای کار دیگری استفاده کنم. خندیدم. یا بعدتر وقتی داخل اتاق معلمان مدرسۀ ابتدایی وابسته به آژانس «غوث» زیر تخته سیاه میخوابیدم گریه کردم. بالای سرم ابری بزرگ و پنبهای از سقف آویزان بود که رنگش خاکستری شده بود. یک نخ آبی هم از آن آویزان بود انگار که از ابر باران میبارید.
من هربار میخواستم بخوابم به آن زل میزدم و از سادگی این ایده میخندیدم اما یک لحظه بعد وقتی یادم میآمد به چه دلیل اینجا خوابیدهام میزدم زیر گریه. یا یک روز وقتی عمهام برای دیدن ما به پناهگاه آمد، برای برادرزادهام که نوزاد بود پوشک آورده بود. مادرم به او گفت این پوشکها برای برادرزادهام کوچک است اما اشکال ندارد چون ما دخترها میتوانیم از آن به جای نوار بهداشتی استفاده کنیم. و به این شکل هرچیزی باعث خندهام میشد، همان به گریهام میانداخت.
چه پناهگاه چه مدرسه جاهایی بودند پر از خفت و تحقیر. در روز چهار نان پیتا میان ما تقسیم میکردند. نصف نان برای یک نفر و هر نان هم به اندازه یک کف دست! بعدتر ما از نانواییها نان میخریدیم تا اینکه آنها هم بسته شد. بعد با مصیبت آرد خریدیم و در تنور گلی نان درست کردیم.
یک نمونه تحقیر را برایتان بگویم؛ رفتن به توالت. داخل مدرسه نه تا توالت بود با هزاران آواره، و صفی طولانی برای قضای حاجت درست میشد. من اول مجبور بودم هیچچیز نخورم تا مجبور نباشم داخل صف بایستم یا در حیاط مدرسه جلوی همه راه بروم. از اینکه با آن وضعیت اهانتبارم آنجا بودم خجالت میکشیدم. برای همین از برخورد با مردم و حتی دیدن خودم در آینه پرهیز میکردم.
یک بار به من اصرار کردند به بیمارستان اماراتی نزدیک پناهگاه بروم و آنجا حمام کنم. اولش قبول نکردم. چون نمیتوانستم قبول کنم با این وضعیت پایم را بیرون بگذارم و در خیابان راه بروم اما آخرش رفتم. من تنها کسی نبودم که میخواست حمام کند. در هر اتاق حداقل ده نفر منتظر نوبتشان بودند تا حمام کنند و مسئولان هم از یک اتاق دنبالمان میآمدند و از آنجا بیرونمان میکردند و به اتاق دیگر میفرستادند. برایم تحقیرآمیز بود. به شکل بیسابقهای گریه کردم و به حمام و آب و جنگ لعنت فرستادم و بدون اینکه دوش بگیرم برگشتم. از نظر روحی خیلی برایم سنگین بود.
در پناهگاه یک بار یکی از همکلاسیهای دانشگاهم را دیدم. از زمان فارغ التحصیلی در سال 2019 این اولین باری بود که میدیدمش. خودم را از نگاهش میدزدیدم چون خجالت میکشیدم و امیدوار بودم او مرا ندیده باشد. صبح روز بعد در راه دستشویی از دور دیدمش که کنار در ایستاده. نمیتوانم دربارۀ واکنشم توضیحی بدهم اما از دور برایش دست تکان دادم. مرا ندیده بود و من همچنان دست تکان میدادم تا به او رسیدم. سلام کردم و عمدا خیلی حرف زدم چون میخواستم به او و خودم ثابت کنم از این وضعیت تحقیرآمیز شرمسار نیستم در حالیکه در واقع تا سرحد مرگ شرمسار بودم. شاید هم دیدن یک چهرۀ آشنا در این وضعیت باعث میشد حس کنیم کمی تسلی پیدا کردهایم! نمیدانم.
با گذر زمان به پناهگاه عادت کردیم. وضعیت آب بهتر شد و ما روی آتش غذا درست میکردیم. حتی من مرفه شده بودم و صبحها زود بیدار میشدم تا خودم تنهایی آتش روشن کنم و روی آن چای یا قهوه بگذارم. بعد یک مودم خریدیم و اشتراک اینترنت گرفتیم. حالا هروقت تشنهام میشود آب میخورم و هروقت خواستم توالت میروم و دیگر به مردم داخل حیاط و اینکه چقدر داخل صف منتظر خواهم شد، اهمیتی نمیدهم.
همینطور برای پوستم کرم خریدم تا مثل قبل به خودم توجه کنم و چند کتاب هم گرفتهام تا اینجا بخوانم با اینحال خسته و ترسیدهام. میترسم از اینکه این، زندگیام بشود. میترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!
انتهای پیام/